- سپید دم
- هنگام دمیدن صبح سحر گاه صبح زود
معنی سپید دم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهنگام سپیده دم سحرگاه
دم صبح صادق، هنگام دمیدن سپیده، هنگام سحر، سحرگاه، صبح زود، صبح صادق، برای مثال سپیده دم چو دم بر زد سپیدی / سیاهی خواند حرف ناامیدی (نظامی۲ - ۱۴۵)
рассвет
Morgendämmerung
світанок
amanhecer
amanecer
dageraad
alfajiri
รุ่งอรุณ
کدوی سفید
آنکه صورتش سفید است، آنکه چهره ای روشن و درخشان دارد، نیکبخت خوش اقبال
رگی است که ماده لنفی در آن جریان دارد سپید رگها مواد غذایی را بوسیله خاصیت اسمز از پرزهای روده جذب میکند و نیز مواد مایع سروزیته را که از جدار مویرگها نشت میکند و تولید مایع بین نسجی مینماید در داخل خود کشانده بوسیله قناه الصدر بدهلیز راست میریزند رگ لنفی وعا لنفاوی. دستارچه بود. رودکی گفت: ای قبله خوبان من ای طرفه ری لب را بسپید رگ بکن پاک از می هنینگ آنرا محرف (لسپردرک) داند
مرد سخی و صاحب همت
درختی است از تیره بیدها که در نیمکره شمالی گونه های مختلفش فراوان میروید. درختی است دو پایه و گلهایش کاملا برهنه و بدون جام و کاسه و پرچمها یا مادگی فقط برکگ کوچکی در بغل دمگل خود دارند گل نر این گیاه دارای پرچمهای زیاد و گل ماده دارای دو برچه است و دانه هایش کرکهای ریزی دارد جوانه های سپیدار آلوده با ماده صمغی چسبنده است. بلندی آن بالغ بر 20 متر میشود و محیط دایره اش تا 3 متر میرسد. پشت پهنک برگ سپیدار سفید رنگ است و چون تنه اش مستیما رشد میکند از آن برای ساختن تیر و ستون چوبی استفاده میکنند حور حورازرق غرب ابودقیق
هنگام دمیدن صبح سحر گاه صبح زود
خیره، لجوج، پررو، بی شرم
هنگام دمیدن سپیده، هنگام سحر، سحرگاه، صبح زود